" هست " را اگر قدر ندانیم می شود "بـــود " و چـــه تــــــــــــــــلخ است " هســتی " که " بــــود " می شود و "دارمی " کــه " داشــتم " از سکوتم بترس وقتی ساکت شده ام شاید درد هایم را برده ام پیش خــــدا خوب که گوش دهی از همه ی سکوت و از همه ی بودنم یک آه می شنوی و بترس از آه مظلومی که جــــز خـــــــــــــــدا فریــــــــــــــــاد رسی را ندارد ما خوب یاد گرفته ایم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آبها مثل ماهیها اما هنوز یاد نگرفته ایم روی زمین چگونه زندگی کنیم ! بشنو زمان بزم و نوش آمده است پس ستاره ی بختتان بالا سپیده ی صبحتان تابناک سایه ی عمرتان بلند سرزمین دلتان سرسبز ساز زندگیتان کوک سرمشق دلتان عشق پاک و سال نو 1392 و عید نوروز مبارکتان باد بر سفرهی هفت سین نشستن نیکوست نوروز مبارک .
ما در این کهکشان
کجا ایستاده ایم؟
ای دوست
هیچ به نظر می آییم
ما آدمهای مغرور؟
این جوانههای باغ زندگی
این شکوفههای عشق
از سموم وحشی کدام شورهزار
رفته رفته خار میشوند؟!
از غبار جادوی کدام کهکشان
گرگهای هار میشوند؟!
هم سنبل و سیب و دود کُندر خوشبوست
افسوس که هر سفره کنارش خالی ست
از پاره دلی گمشده یا همدم و دوست
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |