سفارش تبلیغ
صبا ویژن


انوشه

بر سفره‌ی هفت سین نشستن نیکوست

 
هم سنبل و سیب و دود  کُندر خوشبوست


 
افسوس که هر سفره کنارش خالی ست

 
از پاره دلی گمشده یا همدم و دوست

 

نوروز مبارک .


نوشته شده در سه شنبه 91/12/29ساعت 11:21 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

خدایــــــا فــراموشــیم ده

لب بسـته خـامـوشـیم ده


چــه حـاصـل ز هشــیاری دل

تــو مسـتی ، تــو مدهـوشــیم ده


 


نوشته شده در یکشنبه 91/12/27ساعت 11:30 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

به نام هستی بخش و  خالق زیباییها

دخترم

چند سال قبل شاهد پرواز پرستوهای عاشق به سوی معشوق بودی

پس بال گشودی و با آنان بسوی معبود شتافتی

پس چه شود که

من هم بسوی معبود

توان پرواز داشته باشم

و توان دوباره در آغوش گرفتن تو ؟

 


نوشته شده در شنبه 91/12/26ساعت 7:33 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

خسته ام

از خودم

از این زندگی

ای خدا کاش

کاش این دم برای ابد

باز دمی نداشته باشد


نوشته شده در جمعه 91/12/25ساعت 5:20 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

سه حرف داری ،امــــا

 

برای پر کـــردن تنهـــایی من

 

حـــــرف نداری 

 

ای

 

خ ...  د   ...    ا


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/24ساعت 2:2 صبح توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

او گفت : دینار به دو کس دهند

یکی آنکه دستشان گیرد و

دیگر آن که پایشان نگیرد!


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/23ساعت 12:4 صبح توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

دیروز از هرچه بود گذشتیم

و امروز ار هر چه بودیم


آنجا پشت خاکریز بودیم

و اینجا پشت میز


دیروز دنبال گمنامی بودیم

و امروز مواظبیم که ناممان گم نشود


آنجا جبهه بود و بوی ایمان می داد

و اینجا  ایمانمان بوی ریامی دهد


الهی

نصیــــرمان باش تا

بصیــــر گردیم نه 

اســــیر  شویم .


نوشته شده در دوشنبه 91/12/21ساعت 7:59 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

سالهاست بهار می آید

و آفتاب می تابد

و باران می بارد

و از ما تنها خاطره ای از عشق

و مهربانی و خوبی

چون آفتاب و باران و بهار می ماند.

 


نوشته شده در شنبه 91/12/19ساعت 5:37 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

آه از این راه که باریکتر از موی تو بود


رهرو عشق ازین مرحله آگاهی داشت

که ره قافله ی دیر و حرم سوی تو بود


گر نهادیم قدم بر سر هستی ، شاید

که سر همت ما بر سر زانوی تو بود


هیچ کس آب ز سر چشمه ی مقصود نخورد

مگر آن تشنه که جایش بر لب جوی تو بود

 



نوشته شده در جمعه 91/12/18ساعت 8:35 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

 

دلخسته و سینه چاک می‌باید شد

وز هستی خویش پاک می‌باید شد


آن به که به خود پاک شویم اول کار

چون آخر کار خاک می‌باید شد 


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/17ساعت 9:56 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

   1   2      >

قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت