سفارش تبلیغ
صبا ویژن


انوشه

آنکس که می گرید فقط یک درد دارد

و

به خاطر آن یک درد می گرید

امـــا

آنکه می خندد هزاران درد دارد

و نمی داند

برای کدام یک گریه کند


نوشته شده در سه شنبه 91/12/15ساعت 1:12 صبح توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

مـــا خوب یــــاد گرفتـــیم در آســمان

مثــــل پــرندگان باشــیم ودر آب

مثــــل ما هیـــــها

امـــــــا

هنـــــوز یـــاد نگـــرفتــــه ایم در روی زمیــــن

چگـــــونه زنـــدگـی کنــیم .

 


نوشته شده در یکشنبه 91/12/13ساعت 9:21 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

 

وقتی از شادی به هوا می پری

مواظب باش!

مواظب باش

کسی زمین را از  زیــــر پایت

نکشد .


نوشته شده در شنبه 91/12/12ساعت 11:42 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

 

فرهنگ و دوست داشتن زندگی یعنی


نان


آزادی


ایمان


نوشته شده در جمعه 91/12/11ساعت 10:6 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

به درختان جنگل گفتم :

چــــرا شــما با این عظمت

از تکــه آهنی می رنجید

گفتند :

رنج ما  از تبـــــــر نیست

از دســته ی آنست که

  از خود ماست.


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/10ساعت 9:44 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

کشف کرده اند که

بالاترین سرعت در دنیا

سرعت نور نیست

سرعت رنگ عوض کردن

آدمهاست


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/10ساعت 1:5 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

اینجا زمین است

رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که شوی

به جای این که دنبالت بگردند

فراموشت می کنند

اینجا زمین است


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/10ساعت 12:42 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

کاش می شد ناله ی حنـــــــــــانه کرد

کاش می شد خود را پروانه کرد


کاش می شد مرد اما زنده دل

کاش می شد عشق را افسانه کرد


کاش در دل آشنایی داشتم

زخـم گل را باغبـانی داشـتم


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/3ساعت 8:21 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/12/1ساعت 11:46 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |


خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی جانسوز
هر طرف می‌سوزد این آتش
پرده‌ها و فرش‌ها را ، تارشان با پود
من به هر سو می‌دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده‌هایم تلخ
و خروش گریه‌ام ناشاد
از دورن خسته‌ی سوزان
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد !
خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم
هم‌چنان می‌سوزد این آتش
نقش‌هایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی‌ساحل
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدان‌ها
روزهای سخت بیماری
از فراز بام‌هاشان ، شاد
دشمنان‌ام موذیانه خنده‌های فتح‌شان بر لب
بر منِ آتش به جان ناظر
در پناه این مُشَبّک شب
من به هر سو می‌دوم
گریان ازین بیداد
می‌کنم فریاد‌، ای فریاد! ای فریاد!
وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش
آن‌چه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آن‌چه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می‌کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، که می‌داند که بود من شود نابود
خفته‌اند این مهربان همسایگان‌ام شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مُشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر می‌کُنند از خواب؟
مهربان همسایگان‌ام از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

استاد اخوان ثالث

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/11/26ساعت 11:38 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( ) | |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت