انوشه
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریکتر از موی تو بود
رهرو عشق ازین مرحله آگاهی داشت
که ره قافله ی دیر و حرم سوی تو بود
گر نهادیم قدم بر سر هستی ، شاید
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود
هیچ کس آب ز سر چشمه ی مقصود نخورد
مگر آن تشنه که جایش بر لب جوی تو بود
نوشته شده در جمعه 91/12/18ساعت
8:35 عصر توسط گل پرپرشده نظرات ( یک ) | |
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |