انوشه
سراپا اگر زرد پژمرده ایم چو گلدان خالی ، لب پنجره اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم اگر دل دلیل است ، آورده ایم اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم گواهی بخواهید ، اینک گواه دلی سربلند و سری سر به زیر طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت چه شود ای گل نرگس، با تو دیدار کنم جان و اهل و هستی ام، بر تو گرفتار کنم
کی شود با رطب وصل تو افطار کنم جهنم تاریک بود. جهنم سیاه بود . جهنم نور نداشت. جهل روی سر مردم می ریزد و جهل ، تاریکی غلیظی است که دیگر هیچ خورشیدی از پس اش بر نمی آید. از جهنم جهل تا بهشت دانایی چند سال نوری فاصله ست،
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم
همین زخمهایی که نشمرده ایم
از این دست عمری به سر برده ایم
و سفرهای که تهی بود، بسته خواهد شد
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
و در حوالی شبهای عید، همسایه
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه
همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا
شیطان هر روز صبح از جهنم بیرون می آمد
و مشت مشت با خودش تاریکی می آورد. تاریکی را روی آدم ها می پاشید
و خوشحال بود، اما بیش از هر چیز خورشید آزارش می داد
خورشید ، تاریکی را می شست . می برد
و شیطان برای آوردن تاریکی هی راه بین جهنم و روز را می رفت
و برمی گشت. و این خسته اش کرده بود.
شیطان روز را نفرین می کرد. روز را که راه را از چاه نشان می داد
و دیو را از آدم.
شیطان با خودش می گفت: کاش تاریکی آنقدر بزرگ بود که
می شد روز را و نور را و خورشید را در آن پیچید یا کاش …
و اینجا بود که شیطان نابینایی را کشف کرد:
کاش مردم نابینا می شدند. نابینایی ابتدای گم شدن است
و گم شدن ابتدای جهنم.
اما شیطان چطور می توانست همه را نابینا کند!
این همه چشم را چطور می شد از مردم گرفت!
شیطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پیدا کرد.
جهل را با خود به جهان آورد. جهل ، جوهر جهنم بود.
حالا هر صبح شیطان از جهنم می آید و به جای تاریکی،
چشم داریم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخیص نمی دهیم .
چشم داریم و هوا روشن است اما دیو را از آدم نمی شناسیم.
وای از گرسنگی و برهنگی و گمشدگی.
خدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.
خدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.
خدایا ! گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن.
حکیمان گفته اند: دانایی بهشت است و جهل ، جهنم.
خدایا ! اما به ما بگو
و چقدر رنج و سعی و صبوری لازم است !؟
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |