انوشه
برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز چو آتش در درخت افکند گلنار دگر منقل منه آتش میفروز چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست حسدگو دشمنان را دیده بردوز بهاری خرمست ای گل کجایی که بینی بلبلان را ناله و سوز جهان بی ما بسی بودست و باشد / برادر جز نکونامی میندوز فریاد من از داغ توست بیهوده خاموشم نکن حالا که یادت می کنم دیگر فراموشم نکن این منم انسان خاکی ، بی فروغ و غمگنانه
ای پناه آخرینم ، درهجوم بی پناهی از درون چاه وحشت ، می کشم فریاد حسرت پشت این دیوار ظلمت ، از سیاهی در هراسم این منم انسان خاکی ، بی فروغ و غمگنانه شوق وصف تو دمیده ، در سراپای وجودم من اگر پابند خاکم ، ازتو می جویم رهایی درحجاب کاردنیا ، گربمانم تا بمیرم
بشنو اوای دلم را ، ای تو نور جاودانه
من به دوش خسته دارم ، بار سنگین گناهی
مانده ام سردرگریبان ، من به منزلگاه حیرت
ای فروغ جاودانه من سراپا التماسم
بشنو آوای دلم را ، ای تو نور جاودانه
خوش ترم اینجا بسوزد ، پیش پایت تاروپودم
بشنو آوای دلم را ، پای دیوار جدایی
روزی آخر درپناهت ، زندگی ازسر بگیرم
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |